جستجوی کتاب: برای اشتراک گذاری نظرات و دوستیابی با علائق مشترک!
روحانگیز شریفیان نویسنده معاصر ایرانی، متولد سال ۱۳۲۰ در تهران است. تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته تعلیم و تربیت در اتریش طی کردهاست و اکنون سال هاست که در لندن اقامت دارد. نخستین رمان روحانگیز شریفیان چه کسی باور میکند، رستم، چاپ سال ۱۳۸۲ جایزه ادبی گلشیری برای بهترین رمان سال را از آن خود کرد. روحانگیز شریفیان درباره خود اینطور میگوید: « مادرم میگفت که چرا اینقدر دروغ سر هم میکنم. اگر عکسی از نوجوانی ام ببینید همیشه کتابی زیر بغل دارم و همیشه سرم تو کتاب است. پدرم نگرانم بود که زیادی کتاب میخوانم و از درس بازمیمانم. از درس بازنماندم. سال ششم دبیرستان بودم، برای کنکور درس میخواندم، درکنسرواتوار تهران پیانو میزدم، کلاس زبان آلمانی میرفتم و همچنان کتاب میخواندم. پول تو جیبی ام را جمع میکردم تا با برادرم آخرین کتابهای چاپ شده را بخریم. در امتحان زبان آلمانی برای اعزام دانشجو قبول شدم، اما کنکور نه؛ و به اطریش رفتم. این سال ۱۳۴۲ بود. در اتریش، روانشناسی تعلیم و تربیت خواندم. در کنسرواتوار پیانو هم میزدم. در آن زمان گاهی داستانهای کوتاهی مینوشتم که به تازگی پیدایشان کرده بودم و البته یکسره همه را پاره کردم از بس احساساتی بودند. عنوان تز دکترایم تأثیر تربیتی پدر بر زندگی و شخصیت کودک بود. » وی گاهشمار زندگیش را در نوشته کوتاهی به نام «پنجره» در پاییز ۱۳۷۷ آوردهاست که در سال ۱۳۸۴ به عنوان آخرین داستان در کتاب مجموعه داستانش، روزی که هزار بار عاشق شدم به چاپ رسیدهاست. در بخشی از این نوشته آمدهاست: «هزار بار چای دم کردهام و یک میلیون چای قند پهلو نوشیدهام. سی هزاربار حمام کردهام و سی و پنج هزار بار لباسهایم را شستهام. هزار دفعه کنار پنجره نشستهام، حسرت کسانی را میخورم که به زبان انگلیسی مینویسند، خوانندههای بسیاری دارند.»