من غلام قمرم

نویسنده : آزیتا خیری

ناشر: علی

ژانر: عاشقانه

تعداد بازدید: 111

خواهم خواند

درحال خواندن خواهم خواند خوانده شده خوانده نشده

میانگین 5 از 5 رای

ایمیل

اولین چاپ بهار ۹۹

با مضمونی عاشقانه و تاریخی

یادداشت ها

مرورها و نظرات

مهسا فرجی

1399/09/09 18:01

《عشق یعنی من، وقتی همه‌ی شب به تو فکر می کنم. عشق یعنی من، وقتی خواب و بیداریم پرشده از رویا و کابوس تو، عشق یعنی من و یه جعبه سیگار و یه ذهن بی سر و صاحاب که تا افسارشو ول می کنم، سر می خوره سمت تو. 》<br>اینها گوشه ایست از ابراز علاقه معین الدین در من غلام قمرم، نوشته آزیتا خیری، که انتشارات علی آن را به چاپ رسانده است.<br>ماه رخسار، دختر یکی یکدانه مریم بانو شروع به نوشتن سرگذشت مادرش می‌‌کند و آن خاطرات تلخ را در غالب دست‌نوشته هایی به اسم قهوه قجر، با نام مستعار (م.پ) به چاپ می‌رساند.قهوه قجر روایتگر زندگی پر فراز و نشیب و رنج آور نزهت السلطنه، خانواده و اطرافیان اوست. گذشته ای مخوف و سخت که از شبهای تاریک اواخر قاجاریه می گوید. از ترس لانه کرده در دل مردم،و از کمیته مجازات آن دوران. از مردی می گوید که سایه شومش بر زندگی بدیع السلطنه زیبا، خواهر نزهت السلطنه سنگینی می کند، و زیاده خواهی عبدالحسین جاه طلب، ویرانگر جوانی و آینده کسانی می شود که بی‌گناه به کام مرگ و تباهی کشانده می‌شوند.<br>آزیتا خیری در غلام قمر به خوبی خواننده را همراه با شخصیت‌ها مسافر زمان می کند. فضاسازی عالی و ملموس به خوبی بیانگر روزهای خوف انگیز آن سالهاست. نویسنده در روند داستان گاهی خواننده را با ماه رخسار همراه می کند، و از ترس لانه کرده در وجود او، در عمارت شیراز و فرار به تهران می گوید، و گاهی با خواندن پاورقی قهوه قجر او را به سالهای اواخر قاجار می برد. تعلیق مناسب کتاب با گره گشایی‌های به‌جا به گونه ایست که تا صفحات پایانی خواننده را با خود همراه می‌سازد.<br>کتاب در کنار فضاسازی کامل از شخصیت پردازی بسیار خوبی برخوردار است. شخصیت هایی که به مرور و در همسفر شدن خواننده با ماه رخسار مهربان قصه و با خواندن دستنوشته های او وارد داستان می شوند. شخصیت قدرت طلب و طماع عبدالحسین به خوبی پردازش شده است و البته شخصیت جذاب و کمی مرموز معین الدین که برجذابیت کتاب افزوده است.<br>اگر علاقمند به کتاب های تاریخی_ اجتماعی با عاشقانه ای آرام هستید، بدون شک من غلام قمرم گزینه مناسبی است.

(2) (0)

مهسا فربودمنش

1399/07/27 18:03

ماه هیچ وقت پشت ابر نمیمونه<br>اما همیشه باید افرادی باشن که برای آشکار شدن حقیقت بجنگند.<br>خلاصه:من غلام قمرم حکایت خاندان دربندی و پیرنیاست.<br>حکایت ماه رخساری که دست به قلم میشه تا پرده از رازی سربه مهر برداره.<br>پاورقی های قهوه قجر که در هفته نامه ایران فردا به قلم( م.پ )چاپ میشه باعث میشه اوضاع شهر به هم بریزه و همه برای آشکار شدن حقیقت و رو شدن دست مسبب همه ی تلخی ها وسیاهی های گذشته مشتاقانه منتظر ادامه داستان باشن.<br>در طول داستان به طرز جذاب و هنرمندانه ای شخصیت های مختلف وارد داستان میشن و ارتباطشون با گذشته آشکار میشه.<br>شخصیت ها کاملا باور پذیر بودند به گونه ای که حس نزدیکی زیادی رو در خواننده به وجود می آوردن.<br>من به شخصه همیشه به شخصیت های فرعی توجه زیادی دارم و تو این داستان منوچهر نماد یک عاشق واقعی و وفادار بود که حس احترام زیادی رو در من به وجود آورد و سرنوشت طوبا و گیتا بسیار ناراحت کننده و ترحم برانگیز بود😢<br>.<br>در طول داستان با توصیفات خوب نویسنده همراه با شخصیت ها از سرمای تبریز و عطرخوش قرابیه🍪 قدم در راه میذاریم تا به شیراز سفر کنیم و سختی های سفر در قدیم رو به خوبی لمس می کنیم و دوباره از حافظیه و شاه چراغ به خیابون های لاله زار و کافه نادری تهران می رسیم و در انتها به رشت می رسیم،شهری که بوی نم و طراوت و بوی باقلاقاتق تو کوچه پس کوچه های شهر پیچیده. <br>اکثرا همه ی ما درباره ی جنگ ایران و عراق داستان هایی خوندیم اما این بار این کتاب روایتی از حمله ارتش سرخ شوروی به شمال کشورمون و دفاع نیروی نظامی و اوضاع ملتهب و تلاش مردم برای جمع آوری آذوقه قبل از قحطی جنگ رو به تصویر کشیده.<br>.<br>ودر آخر شاید شما هم مثل من فکر کنید علاقه ای به خوندن رمان های تاریخی ندارید اما خوندن این داستان باعث شد دیدگاه من عوض بشه. پس اگر به دنبال داستانی عاشقانه تاریخی معمایی هستید این کتاب میتونه برای شما هم جذاب باشه.

(1) (0)

فاطمه پوروکیلی

1399/06/20 19:01

انسان ها کجا سزای اعمالشان را می بینند؟ بهشت و جهنم؟ شاید هم در همین دنیا....<br>آزیتا خیری نویسنده ای است که در کتاب‌هایش یا صفحات تاریخ را در طی یک داستان جذاب ورق می زند و یا با مضمون های خاص قصه ای را جهت اصلاح برخی باور و فرهنگ های نادرست خلق می کند. <br>من غلام قمرم قصه‌ای عاشقانه و تاریخی است که ماجراهای سال های 1314 تا 1320 را روایت می‌کند. ماه رخساره دختر یکی از کسانی که با میرزا کوچک خان جنگلی شهید شده است و مادرش بارداری اش را از همسرش پنهان کرده است تا پای رفتن همسرش را سست نکند اما روزگار آن ها را به حال خود رها نمی کند و سر و کله ی عموی ماه رخسار که مردی بد طینت است پیدا می شود و مادر و دختر به تبریز تبعید می شوند و بعد از چند سال با مرگ پدربزرگ ماه رخساره آن ها مجبور به بازگشت به شهری می شوند که از آن تبعید شده و فراری اند.... آیا مادر و دختر در این شهر در امانند؟ آیا روزگار خواب تازه ای برایشان دیده است؟<br>با خواندن این کتاب هم خود را همراه با شخصیت ها در زمان قصه تصور خواهید کرد و هم از خواندن ماجرای عشقی خالص و ناب لذت خواهید برد.<br>قلم قصه روان است و استفاده از برخی اصطلاحات و شعرها با توجه به زمان روایت قصه آن را جذاب تر کرده است.<br>اگر به داستان های عاشقانه با تم تاریخی و ماجراجویانه علاقه مند هستید، از این کتاب بسیار لذت خواهید برد.

(1) (0)

سارا مسعودی نژاد

1399/03/07 19:14

"من غلام قمرم " نام کتابی است که به تازگی از نشر علی به چاپ رسیده است . نویسنده این رمان تاریخی ، خانم خیری است که اگر کارهای قبلی ایشان را خوانده باشید آگاه هستید که ذهن خلاق نویسنده باعث شده که همه ی آثارشان پر از شخصیت و روند داستان پر از فراز و فرود باشد؛ این کتاب نیز از این قاعده مستثنا نیست. <br>قصه اصلی را "ماه رخسار" شانزده ساله که دختر مرحوم عبدالرضا خان پیرنیا _از همرزمان میرزا کوچک خان جنگلی_ و نزهت السلطنه است ، روایت می کند . او داستان زندگی گذشتگان را از زبان مادرش ، به رشته تحریر در میاورد و پاورقی با نام قهوه قجری در نشریه ی ایران فردا به چاپ میرساند ، به امید اینکه از رازهای پوشیده ی آن زمان و ردای سیاه قاتل در سایه، پرده برداشته شود . "یوسف" شخصیت دیگری است که از کودکی در کنار ماه رخسار و همبازی دوران کودکیش بوده است . بعد از مرگ پدر یوسف که در عمارت تبریز کار میکرد یوسف بعنوان مرد آن خانه بحساب می آید . بعد از دور شدن از عمارت برای پیوستن به قشون نظامی ، حالا علاقه ی قلبی اش به ماه رخسار را بیشتر حس میکند.<br>شخصیت قابل تآمل این داستان "حاتم" است که در شروع قصه درجه ی نظامیش سرپاس و در ادامه به امیر تومان میرسد او نیز در چشمان ماه رخسار زیبا روی ، بدنبال عشق نافرجام دوران جوانی اش میگردد و دل به او میبازد . <br> "معین الدین فصیح" شخصیت دوست داشتنی قصه است که مهربانی و مرام ، انسان دوستی، و صد البته عاشقی را به زیبایی از او خواهید دید. <br>این سه نفر با اتصالشان به ماه رخسار هرم اصلی داستان را تشکیل میدهند و در کنار شخصیتهای دیگر ،که کم نیستند وقایعی را رقم میزنند که گاه ترسناک ، درد آور وپر از دلهره و گاه شیرین و دوست داشتنی خواهند بود.<br>حوادث داستان  حدود سالهای  1314 تا 1320 در تهران قدیم رخ میدهد. محاوره های شخصیتها از دیگر نکات مثبت این اثر به شمار میرود . دیالوگ هایی که شاید کمتر آن ها را خوانده باشید و خیلی درست و بجا عنوان شده اند.فضا سازی و ترسیم صحنه های این قصه در کنار محاوره های جذاب آن بگونه ایست که انگار نویسنده، فیلمی عاشقانه و لطیف در دل جنگ و پلیدیهای آن دوران ، برایتان بتصویر کشیده است.<br>من غلام قمرم عاشقانه است که تاریخ آن را احاطه کرده است و به نظر من از آن دست کتابهاییست که دوست دارید بعد از خواندنش چند روزی توی اون فضا بمانید . پس هر چه زودتر شروع کنید و لذت ببرید.<br>

(1) (0)