نجوای ناجی

خواهم خواند

درحال خواندن خواهم خواند خوانده شده خوانده نشده

میانگین 4 از 2 رای

ایمیل

نویسنده : هستی قنبری

ناشر: روشا

ژانر: داستان‌های معاصر فارسی عاشقانه زنان آموزنده و اخلاقی

تعداد بازدید: 46

;

یادداشت ها

مرورها و نظرات

فهیمه نیکوسخن

1399/11/20 17:54

(0) (0)

زیر گنبد کبود ، آن روزهایی که جز خدا هیچ کس نبود ، چکاوکی عاشق خورشید شده بود ! فکر بی حیای چکاوک ، هوس آغوش خورشید را دداشت ، جان بی تاب عاشقش را برداشت و سوی خورشید پرید ، پر بر صورت جانانه ی معشوق کشید ، اما بیچاره طعم وصالش را نچشید ، پر چکاوک سوخت و تنش از هم پاشید ! لکه ی سیاه خاکسترش بر رخ خورشید ، نقش مرگ کشید ...لعنت به چکاوک ! عدالت نبود خاکستر و خورشید همنشین با هم ، ای لعنت به چکاوک! نجوا دختر 18 ساله ی پاکی است که پس از فوت پدرش سرپرست خانواده ی سه نفره شان به حساب می آید. و برای گذراندن زندگی خود و خواهر نوجوان و سرکشش و مادری که از بیماری سرطان رنج می برد در کنار رفتن به دانشگاه در خانه ی مردم هم مشغول به کار است . و تنها دلخوشی اش از زمان نوجوانی دل نوشته های وبلاگ نویسی گمنام است که بی آنکه حتی اسمش را بداند دل به او بسته است . اما دست تقدیر ، سرنوشت این دختر مظلوم را طوری رقم می زند که او مجبور شود چشم روی احساس و آرزوهایش ببندد و خود را وارد راهی کند که پایان آن به ناکجا می رسد . نجوای ناجی نوشته ی خانم هستی قنبری از نشر روشا به چاپ رسیده است . این اثر در جشنواره ی لیلی امسال نامزد دریافت جایزه ی بهترین رمان عاشقانه ی سال در بخش حرفه ای شده است . نام گذاری کتاب بسیار زیبا و هوشمندانه انجام شده است . هم چنین نامگذاری فصل ها کاملا مرتبط با اتفاقات هر فصل می باشد . نویسنده به دور از اضافه گویی از همان ابتدای داستان مخاطب را با اصل ماجرا همراه می کند و از دختری می گوید که با چنگ و دندان برای حفظ شرافتش می جنگد . از قضاوت های نابجا می گوید . از مردمی که در برابر هر مسئله ای بی آنکه فکر کنند دهانشان برای نظر دادن باز است . از خودخواهی صاحبان قدرت می گوید . از خانواده هایی که به واسطه ی فاصله طبقاتی شان قشر ضعیف را مانند برده ی خود می بینند تا جایی که به خود اجازه می دهند هویت دختر درمانده ای را از او بگیرند . از تعصبات بی جا و کورکورانه می گوید . از بی پناهی دختری معصوم ، زنی فداکار ، مادری مظلوم . و در کنار همه ی این ها از عشقی می گوید که می تواند مرهمی باشد بر تمام این زخم ها . داستان بر اساس سرگذشتی واقعی نوشته شده است و همین امر تا مدتی ذهن مخاطب را درگیر می کند . اگر علاقه مند به خواندن کتابی اجتماعی و واقع گرایانه با عاشقانه های دلنشین هستید این کتاب را به شما پیشنهاد می کنم.

نرگس نظری

1399/11/06 10:11

(0) (0)

ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ ، سرت را  ﺑﮕﯿﺮ بالا !.. ﺗﻼﻓﯽ ﻧﮑﻦ ، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻥ ، ﺷﺮﻣﮕﯿﻦﻧﺒﺎﺵ.ﺣﻮﺍﺳﺖﺑﺎﺷﺪ ؛ ﺩﻝﺷﮑﺴﺘﻪ، ﮔﻮﺷﻪﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺰﺍﺳﺖ ..ﻣﺒﺎﺩﺍﮐﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺖﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪﺭﻭﺯﯼﺩﻟﺪﺍﺭﺕ ﺑﻮﺩﺯﺧﻤﯽ ﮐﻨﯽ . ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽﺭﻭﺯﯼ ﺷﺎﺩﯾﺶ، ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺑﻮﺩ…ﺻﺒﻮﺭﺑﺎﺵ ﻭﺳﺎﮐﺖ.ﺑﻐﻀﺖﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥﮐﻦ،ﺭﻧﺠﺖ ﺭﺍﭘﻨﻬﺎﻥ ﺗﺮ !.. زمين گرد است !!!!…….کتاب "نجوای ناجی" اثر" هستی قنبری" توسط  " انتشارات روشا" به چاپ رسیده است ."نجوا" دختری 18 ساله که بعد از مرگ پدر مسئولیت زندگی مادر و خواهرش را بر عهده می گیرد و برای تامین زندگی انها تلاش می کند و در برای رفع تنهایی اش به دنیای مجازی پناه می برد و ناخواسته عاشق صاحب وبلاگی می شود که دلنوشته هایش مونس تنهایی اش است در حالی که حتی اسمش را نمی داند ولی مجبور می شود به ازدواجی اجباری   با مردی متمول ولی مذهبی تن دهد . داستانی پر از چالش با لحظات شاد و غم ، داستانی که زندگی دختری را روایت می کند که سعی کرد در برابر ناملایمات بیاستد و از خانواده اش حمایت کند . دختری که تحقیر شد از علایقش گذشت ولی از خانواده اش دست نکشید . بر همه  آرزوهای دل جوانش خط کشیده تا شاید آرامش را   تجربه کند؛  از مردمی می گوید که وقتی فردی از طبقه فقیر جامعه را می بیند در پی سواستفاده بر می آیند .داستان قدم به قدم شما را با خود همراه خواهد کرد . اگر دنبال خواندن عاشقانه های ناب هستید و از غم داستان ناراحت نخواهید شد این کتاب را بخوانید .

فهیمه نیکوسخن

1399/10/14 02:43

(1) (0)

زیر گنبد کبود ، آن روزهایی که جز خدا هیچ کس نبود ، چکاوکی عاشق خورشید شده بود ! فکر بی حیای چکاوک ، هوس آغوش خورشید را دداشت ، جان بی تاب عاشقش را برداشت و سوی خورشید پرید ، پر بر صورت جانانه ی معشوق کشید ، اما بیچاره طعم وصالش را نچشید ، پر چکاوک سوخت و تنش از هم پاشید ! لکه ی سیاه خاکسترش بر رخ خورشید ، نقش مرگ کشید ...لعنت به چکاوک ! عدالت نبود خاکستر و خورشید همنشین با هم ، ای لعنت به چکاوک! نجوا دختر 18 ساله ی پاکی است که پس از فوت پدرش سرپرست خانواده ی سه نفره شان به حساب می آید. و برای گذراندن زندگی خود و خواهر نوجوان و سرکشش و مادری که از بیماری سرطان رنج می برد در کنار رفتن به دانشگاه در خانه ی مردم هم مشغول به کار است . و تنها دلخوشی اش از زمان نوجوانی دل نوشته های وبلاگ نویسی گمنام است که بی آنکه حتی اسمش را بداند دل به او بسته است . اما دست تقدیر ، سرنوشت این دختر مظلوم را طوری رقم می زند که او مجبور شود چشم روی احساس و آرزوهایش ببندد و خود را وارد راهی کند که پایان آن به ناکجا می رسد . نجوای ناجی نوشته ی خانم هستی قنبری از نشر روشا به چاپ رسیده است . این اثر در جشنواره ی لیلی امسال نامزد دریافت جایزه ی بهترین رمان عاشقانه ی سال در بخش حرفه ای شده است . نام گذاری کتاب بسیار زیبا و هوشمندانه انجام شده است . هم چنین نامگذاری فصل ها کاملا مرتبط با اتفاقات هر فصل می باشد . نویسنده به دور از اضافه گویی از همان ابتدای داستان مخاطب را با اصل ماجرا همراه می کند و از دختری می گوید که با چنگ و دندان برای حفظ شرافتش می جنگد . از قضاوت های نابجا می گوید . از مردمی که در برابر هر مسئله ای بی آنکه فکر کنند دهانشان برای نظر دادن باز است . از خودخواهی صاحبان قدرت می گوید . از خانواده هایی که به واسطه ی فاصله طبقاتی شان قشر ضعیف را مانند برده ی خود می بینند تا جایی که به خود اجازه می دهند هویت دختر درمانده ای را از او بگیرند . از تعصبات بی جا و کورکورانه می گوید . از بی پناهی دختری معصوم ، زنی فداکار ، مادری مظلوم . و در کنار همه ی این ها از عشقی می گوید که می تواند مرهمی باشد بر تمام این زخم ها . پایان کتاب تلخ است و دردناک ترین قسمت ماجرا این است که داستان بر اساس سرگذشتی واقعی نوشته شده است و همین امر تا مدتی ذهن مخاطب را درگیر می کند . اگر علاقه مند به خواندن کتابی اجتماعی و واقع گرایانه با عاشقانه های دلنشین هستید این کتاب پیشنهاد ویژه ی من به شما است .